به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ۸ ربیعالاول مصادف با سالروز شهادت یازدهمین امام شیعیان، امام حسن عسکری علیه السلام است. او فرزند امام هادی(ع) و پدر امام زمان(عج) است.
مشهورترین لقب امام یازدهم، عسکری است که به اقامت اجباریاش در سامرا اشاره دارد. او در سامرا تحت مراقبت حکومت قرار داشت و برای فعالیتهای خود با محدودیت روبهرو بود. امام عسکری(ع) به مدت ۶ سال امامت شیعیان را بر عهده داشت و در ۸ ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری در ۲۸ سالگی در سامرا به شهادت رسید. مرقد مطهر ایشان در کنار مزار امام هادی علیه السلام قرار دارد.
به گزارش همهشری آنلاین به نقل از تسنیم به مناسبت سالروز شهادت امام حسن عسکری سرودههایی از شاعران آیینی تقدیم میشود.
نفیسه سادات موسوی
سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را
انگار نمیدید دگر دور و برش را
جانش ز عطش سوخت چنان جد غریبش
طوری که بهم ریخت تمام جگرش را
شش سال، نگهداشت علیرغم اسیری
میراثِ به جا ماندهی نسلِ پدرش را
پنداشته بودند اگر حبس کنندش
از شاخه بریدند دگر برگ و برش را
با اینکه به زندان شده مسموم، ولی باز
تاریخ نوشت آنچه که آمد به سرش را
تا شیعه به بیراههی تردید نیفتد
بگذاشت درین معرکه، تنها پسرش را
مرضیه عاطفی
زهرِ جانکاهی تو را انداخت از تاب و توان
چهرهات شد زرد و زار و بی تکلّم شد زبان
گر گفتی! از نفسهایت حرارت میوزید
سینهات میسوخت، حالِ احتضارت شد عیان
کینه دیرینه دارند از حسنها(ع) زهرها
مجتبی با عسکری فرقی ندارد آنچنان
یاد داغ مادر افتادی و تا بغضت شکست
رفتی از حال و زمین خوردی به پهلو ناگهان
لحظههای آخرت خود را رساند و بوسه زد
هر دو دستانِ تو را با اشکهای بیامان
دستهای سرد تو در دستهایش لمس شد
جان سپردی! شد محمدمهدیات صاحبزمان(عج)
شد امام المنتقم صاحب عزایِ داغ تو
شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران
جان سپردی خوب شد در خانه...دور از آفتاب
خوب شد که پیکرت لازم ندارد سایهبان
پیکرت تشییع شد آقا نماندی بیکفن
با غضب غارت نکرد انگشترت را ساربان
راستی نامت حسن(ع) بود و خدا را شکر که
سمت تابوتَت کسی تیری نزد از دشمنان
حُرمتت شد حفظ، داری لااقل سنگ مزار
هم حرم داری و هم خادم کنارِ زائران
عاقبت میمیرم از داغ بقیع بیحرم
از غم ِ آن مادری که شد مزارش بینشان!
محمدجواد شیرازی
با تو چه کرده زهر، پدر دست و پا نزن
با این گلوی خشک، کسی را صدا نزن
مانند محتضر سرت افتاده، وای من
رعشه به جان پیکرت افتاده، وای من
نگذار تا که کعبه شود از تو بینصیب
این گونه پر نکش نرو از خانه، ای غریب
پایان به شعلهی دل بیتاب میدهم
با دستهای خویش به تو آب میدهم
مسموم زهرِ غربت این پادگان شدی
سِنی نداشتی که شبیه خزان شدی
داری چه سخت میکشی از سینهات، نفس
خسته شدی سه سال ازین بند و این قفس
راحت شدی ازین همه سرباز و پادگان
راحت شدی ز نعرهی هر روز پاسبان
راحت شدی ازین همه حکام مستبد
راحت شدی ازین همه نیرنگ معتمد
وقت وداع آخرمان گریه میکنی
داری به یاد مادرمان گریه میکنی
یاد علی و غربت دستان بستهای!؟
یاد وداع مادر پهلو شکستهای!؟
در یاد محسنی که غریبانه پر کشید
در پشت درب خانهی صدیقه شد شهید
تربت به دست داری و در حال احتضار
رو میکنی به کرب و بلا با دو چشم تار
یاد حسین و تشنگیاش بین قتلگاه
با چشم خیس میکشی از سینه آه، آه
در آخرین نظر، شدهای خیره بر کفن
نام حسین، شد به لبت آخرین سخن
محمدمهدی عبدالهی
ستون خیمهی اشراق ناگهان لرزید
به سوگ حضرت خورشید، کهکشان لرزید
شکست آه غریبی سکوت صحرا را
زمینِ سامره با بانگ آسمان لرزید
طنین اشک ملک بود هر طرف جاری
چنین که عرش خدا نیز آن چنان لرزید
گلوی سرخ گل از تشنگی ترک برداشت
در التهابِ عطشناک، باغبان لرزید
غبار کهنه ماتم به رنگ کرب و بلا
نشست در دل سرداب و بیکران لرزید
در آن فضای نفس گیر بغض زهرآلود
چقدر نالهی مولای بینشان لرزید
امامِ آینه را تا گرفت در آغوش
شبیه ابر بهاری در آن میان لرزید
به نامِ نامیِ موعود، عسکری برخاست
دعا برای فرج خواند و بیامان لرزید
قسم به سوره والعصر، صبح آدینه_
به استغاثه یاصاحبَ الزّمان لرزی
محمدجواد پرچمی
مثل بغض از وسط حنجره برخاستهایم
همچو اشک از غم یک خاطره برخاستهایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاستهایم
به هوای حرم سامره برخاستهایم
روضه غربت تو حال عجیبی دارد
هرکه نامش حسن است ارث غریبی دارد
جان به قربان دلت جان به فدای سر او
فرقها داشت نگاه تو و چشم تر او
که تفاوت بکند، همسرتو ... همسر او
طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنی بین بقیع است که او بیحرم است
یاحسن، آه تو پرداختنی میخواهد
یاحسن، داغ تو بر سرزدنی میخواهد
یاحسن، نام تو دور از وطنی میخواهد
یاحسن، روضه تو سوختنی میخواهد
دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدی
مادری هستی عزیزم تو اگر پیر شدی
خانهی کوچک تو هیچ کم از زندان نیست
خالی از آمدن و رفتن زندانبان نیست
بین یک مشت نگهبان که بوی ایمان نیست
زندگی با زن و بچه بهخدا آسان نیست
خانهات امنیت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ایمنی از حمله نااهلان داشت؟
اصلا این غصه به پیمانهی تو ریختهاند؟
اصلا آقا سر پروانهی تو ریختهاند؟
شعله بر دامن کاشانهی تو ریخته اند؟
چل نفر در وسط خانهی تو ریختهاند؟
راه ناموس تو را بسته کسی در کوچه؟
همسرت را زده پیوسته کسی در کوچه؟
کوچهای بود مدینه، که زنی خورد زمین...
ناگهان مادرتان با زدنی خورد زمین ...
فاطمه با لگد بد دهنی خورد زمین ...
حسن عسکری، آنجا حسنی خورد زمین ...
قسمت این بود که او در دو محن جمع کند...
گوشوار از وسط کوچه حسن جمع کند
قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند
به تو هم موی سپیدی و قدی خم دادند
در جوانی پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشک تو از جام محرم دادند
عطش پیکر مسموم تو میگفت حسین...
نفس تشنهی حلقوم تو میگفت حسین ...
پسری داشتی و آب به لبهای تو ریخت
لحظه تشنگیات گریه به غمهای تو ریخت
اشک بالای سر پیکر تنهای تو ریخت
خاکها بر سرش از ماتم عظمای تو ریخت
روی زانوی پسر بودی و عطشان نشدی
حسن فاطمه صد شکر که عریان نشدی
پسری داشتی و زود کفن کرد تو را
کفن فاخر و شایسته به تن کرد تو را
درخور شان تو تشییع بدن کرد تو را
تیرباران چه کسی مثل حسن کرد تو را؟
نیتم بود حسین و ز کفن میگفتم
ناخودآگاه همش یاد حسن میافتم ...
خواهری داشتی و حرمت او حفظ شده
احترام دل بی طاقت او حفظ شده
بعد تو روسریِ عصمت او حفظ شده
دست بسته نشده عزت او حفظ شده
خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت
به اسیری وسط مجلس اغیار نرفت
نظر شما